[ و این معنى به لفظى دیگر از آن حضرت روایت شده است که : ] دل بیخرد در دهان اوست و زبان خردمند در دل او [ و معنى هر دو یکى است . ] [نهج البلاغه]


ارسال شده توسط محمدرضا رسولی در 89/4/15:: 4:11 عصر
رجانیوز: نوشتاری که در پیش رو دارید، متنی است از مهندس سعید قاسمی، یکی از همرزمان سردارجاویدالاثر حاج احمد متوسلیان که سال گذشته و در آستانه سالگرد ربوده شدن وی و سه دیپلمات ایرانی در لبنان به رشته تحریر درآمده است. نظر به حضور سعید قاسمی در سالیان پررنج مبارزه از جبهه های کردستان تا جنوب کشور و سپس سوریه و لبنان، در کنار این سردار اسطوره ای جبهه مستضعفین، این نوشتار خواندنی، مجددا به دوستداران حاج احمد متوسلیان تقدیم می شود.


نوشتاری خواندنی از سعید قاسمی پیرامون سردار اسطوره‌ای جبهه‎ی مستضعفین:
احمد متوسلیان؛ فرمانده بی‎نشان و موسس حزب الله لبنان

گروه تاریخ- نوشتاری که در پیش رو دارید، متنی است از مهندس سعید قاسمی، یکی از همرزمان سردارجاویدالاثر حاج احمد متوسلیان که سال گذشته و در آستانه سالگرد ربوده شدن وی و سه دیپلمات ایرانی در لبنان به رشته تحریر درآمده است. نظر به حضور سعید قاسمی در سالیان پررنج مبارزه از جبهه های کردستان تا جنوب کشور و سپس سوریه و لبنان، در کنار این سردار اسطوره ای جبهه مستضعفین، این نوشتار خواندنی، مجددا به دوستداران حاج احمد متوسلیان تقدیم می شود.

یک قوم تو را شهید می‌خوانند
یک قوم تو را اسیر می‌دانند

اما چه کنم که ناجوانمردان
تصویر تو را زخویش می‌رانند

مرحوم محمد رضا آقاسی

اشاره

به‌راستی که «انتظار» چه سخت است و نیز چشم به راه بودن عزیزی که حاضری برای دیدنش جانت را هم بدهی. همانند «یعقوب» که سالها چشم انتظار «یوسف» بود هم به کهف دل و هم به اشک چشم. تو گوئی این تقدیر آدمیزاد است، انتظار را می گویم. چرا که خداوند قامت دین و عزت بندگانش را بر قیام مومنین و منتظران استوار کرده است و ذلت شان را در قعود، ودر این میان ناب ترین مکتب وحی (مذهب اهل بیت(ع)) را به‌درستی «مذهب انتظار» نامیده اند. مذهبی که پیروانش را یعقوب وار به چشم انتظاری «یوسف زهرا» فراخوانده اند. و از میان یعقوبان زمانه پر بلای ما که به ابتلای فراغ یوسفشان آزموده شدند یکی هم یعقوب داستان ماست.

26 سال بود که حاج غلامحسین هر روز که برای نماز صبح برمی‌خواست، نمازش را به این امید اقامه می‌کرد شاید که امروز چشمش به جمال برومند فرزندش و قامت رشیدش منور گردد. 26 سال بود که حاج غلامحسین صاحب قنادی متوسلیان هر روز به این امید که امروز شیرینی رهایی پسرش را خواهد پخت، کسب روزانه‌اش را آغاز می‌کرد. 26 سال بود که حاج غلامحسین امید آن را داشت که امروز دیگر خبر آزادی فرزندش را به مادر احمد خواهد داد و او را از انتظار خواهد رهانید.

زمزمه هر روزه حاج غلامحسین در این 26 سال با خود این بیت حافظ بود که:

یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

26 سال که برای او 26 سال حسرت بود، رنج بود، آب شدن بود، 26 سال سوختن و دم برنیاوردن و 26 سال داغ فراغ فرزند بر دل. 26 سالی که شاه بیت دعاهای شب و روز پدر این بیت بود که:

آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست، هر کجا هست خدایا به سلامت دارش

فرزندی که 26 سال پیش برای ادای تکلیف و مأموریتی که ولی امر زمانه، انقلاب و نظام بر دوشش نهاده بود و به منظور جهاد با فرزندان صهیونیست آل یهودا و دفاع از مردمان مظلوم و رنج دیده سرزمین سدر و سلام رنج هجرت و جهاد و نیز اسارت را به جان خرید. هجرتی بی‌بازگشت توأم با 26 سال بی خبری از سرنوشت او و همرزمانش. هجرتی برای جهاد که ثمره بزرگی بر جای نهاد. رویش شجره طیبه مقاومت اسلامی در خاک سرزمین سدر و سلام، شجره ای طیبه که ثابت کرد خانه غاصبین قدس از لانه عنکبوت هم سست تر است.

احمد اگرچه نیامد اما حاج غلامحسین رفت. حاج غلامحسین در این 26 سال هم‌چون پروانه در شعله‌های آتش اشتیاق وصل احمد سوخت تا به مقام فناء رسید و اگرچه به وصل احمد نرسید اما به وصل خدای احمد رسید و این چنین شد که «حاج غلامحسین متوسلیان» در شب شانزدهم خرداد ماه 1387 دعوت حق را لبیک گفت و به ملکوت خدا پیوست.

داستان یوسفان گمگشته سرزمین ما هنوز به سرانجامی نرسیده است و پدرانی «یعقوب وار» چشم انتظارند آنچنان که گاه این چشم انتظاری با ملک مرگ پیوند می خورد و بوی پیراهن به جای عطر یاس به بوی کافور تبدیل می شود. سالگرد اسارت 4 دیپلمات، بهانه‌ای شد تا دیگربار خاطره شیر در زنجیر، حیدر کرار رزمندگان صف‌شکن سپاه خمینی(ره)، علمدار رشید تیپ خیبرشکن 27 محمد رسول‌الله(ص) و فاتح خرمشهر، «حاج احمد متوسلیان» از بایگانی به‌در آید. همو که اگر امیرمؤمنان در وصف «مالک اشتر نخعی» سردار بی بدیل سپاهش فرمود «انه سیف من سیوف الله» هم بر این قیاس می‌توان احمد را نیز «شمشیری از شمشیرهای خمینی» انگاشت. مرد غریبی که هنوز از یادها نرفته است با آنکه تا هم امروز پیش از 9826 روز از اسارت‌اش در دستان فرزندان صهیونیست آل یهودا می‌گذرد. مردی که کافی بود تا فقط یکبار طعم هم‌نفسی با او را چشیده باشی تا حلاوت آن هم نفسی مانع از آن شود که او را از لوح ضمیردلت پاک کنی و بر آن باشی، تا حلاوت یادش را هماره با خود داشته باشی و نه یادش را، که صلابتش را، مهر و عطوفتش را، چشمان نافذ و پر از شرمش را، تدبیر و درایتش را و مهمتر از همه ولایت پذیریش را.

این نوشتار در حکم «یادکرد» و غبارروبی از یاد و خاطره حاج احمد متوسلیان است. مردی که به شهادت کارنامه عملیاتی و جهادی‌‌اش، به مثابه زبده‌ترین و نخبه‌ترین فرمانده عملیاتی و رزمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تا مقطع اسارتش توانست تیپ تازه تأسیس «محمد رسول‌الله (ص)» را به مرتبه و مقام زبده‌ترین و برترین یگان رزمی سپاه پاسداران برکشد و این جایگاه را طی 2 عملیات غرورآفرین «فتح‌المبین» و «الی‌بیت‌المقدس» تثبیت نماید. مردی که با چنین کارنامه درخشان و بی نظیری در عداد بی‌ادعاترین و متواضع‌ترین فرماندهان جنگ قرار داشت و به چیزی جز ادای تکلیف و اجرای امر ولی تا پای جان نمی‌اندیشید.

این قلم مناسب دید در سالگرد اسارت احمد و در پاسخ به روایت مغشوش، نادرست، تجدیدنظرطلبانه و شبهه افکنانه یکی از نامزدهای انتخابات دهم ریاست جمهوری که از قضا خود در آن زمان از مسئولین ارشد اجرایی کشور و دست اندر کار آن قضایا بوده است، یک‌بار برای همیشه این مهم را به انجام رساند. حقیقت احمد متوسلیان و حرکت ولایی و ایمانی‌اش و نیز حقیقت امامِ احمد تابناک‌تر و تابنده‌تر از آنست که مغرضان و کج اندیشان بتوانند در پی تکذیبش بر آیند که « شجره طیبه» ای را ماند که «اصلها ثابت و فرعها فی السماء».

لبنان سرزمین بی‌دفاع

26 سال پیش از این در روز پنجم ژوئن 1983 برابر با پانزدهم خرداد ماه 1361 و درست 12 روز پس از فتح عظیم خرمشهر در عملیات «الی بیت‌المقدس» که از نظر استراتژیست های جهانی به مثابه شکسته شدن ستون فقرات ارتش بعث صدام حسین تکریتی تلقی شد، رژیم صیهونیستی طی عملیاتی تحت عنوان «صلح برای الجلیل» خاک لبنان بی‌دفاع را از زمین، هوا و دریا را مورد هجومی سرتاسری و همه جانبه قرار داد. حمله‌ای تهاجمی که بر اساس دکترین نظامی ارتش فاشیستی نازی‌ها در جنگ بین‌الملل دوم تحت عنوان «حمله برق‌آسا»BLITZKRIEG طراحی شده بود. استراتژی نظامی که اساس آن بر 2 ستون «آتشباری پر حجم وسنگین» وحملات گسترده و برق‌آسای زمینی استوار بود.

حمله زمانی آغاز شد که ژنرال «آریل شارون» وزیر جنگ دولت مناخیم بگین در حالی که در کنیسای مرکزی بیت‌المقدس «تفیلیم» (لباس مذهبی یهود در هنگام ادای نماز یومیه) بر تن کرده و مشغول انجام «تفیلای» (نماز) یهود بود، واژه عبرانی «اورانی» (به معنای درخت سدر) بر زبان آورد، واژه ای که همان رمز آغاز عملیات صلح برای الجلیل بود، واین یعنی آغاز حمله همه جانبه به لبنان بی دفاع.

طرح عملیات تهاجمی چنین بود که نیروی هوایی رژیم صیهونیستی IAF،310 فروند جنگنده شامل انواع فانتوم F-4ایگل 15-F و فالکنF-16 و هم‌چنین جنگنده‌های «کفیر» ساخت اسرائیل را در کنار 7 لشکر از 9 لشکر زرهی نیروهای زمینی اسرائیل را که به‌وسیله 4 تیپ ویژه و نیرو مخصوص «گولانی»، «گیوعاتی»، «ناخال» و «تزانهانیم» (چترباز) تقویت شده بود، سامان داده بود، به انضمام تمامی ناوگان دریایی ارتش صیهونیستی. تهاجم زمینی در 4 محور عملیاتی از جنوب لبنان آغاز شد و قرار بود تا قلب بیروت پیش تازد و با تصرف بیروت کار را به اتمام رساند و این یعنی تصرف دومین پایتخت اسلامی پس از قدس شریف به‌دست صیهونیست‌ها.

دولت بگین از زبان آریل شاورن طی یک کنفرانس مطبوعاتی اهداف خود از تهاجم به لبنان را چنین بیان می‌کند:

1-اخراج چریک‌های سازمان آزادیبخش فلسطین PLO از لبنان.

2-ایجاد منطقه‌ای امنیتی به وسعت 40 کیلومتر مربع در منطقه مشترک بین لبنان و فلسطین.

3-روی کار آوردن حکومتی دست نشانده در لبنان و منعقد کردن قرارداد جداگانه‌ای مانند کمپ دیوید با آن.

جالب آنکه اسرائیل از حیث زمانی، هنگامی حمله را آغاز کرد که جهانیان سرتا پا سرگرم خیمه شب‌بازی بازی‌های جام جهانی فوتبال در اسپانیا بودند و لذا اسرائیل از این غفلت جهانیان به خوبی سود جست. (آنچنانکه 24 سال بعد در هنگام جام جهانی فوتبال 2006 هجوم به غزه و لبنان را در جنگ 33 روزه سامان داد)

اما حقیقت آن بود که اهداف تهاجم به لبنان به اهداف فوق محدود نبود و این تنها ظاهر قضیه بود. حقیقت آن بود که رژیم صهیونیستی و حامی جهانی‌اش ایالات متحده امریکا و نیز غرب، مقاصد پیچیده‌تر و خطرناک‌تری را تعقیب می‌کردند. درست یک هفته پیش از آغاز تهاجم یعنی در روز نهم خرداد 1361 (29 می 1982) ژنرال الکساندرهیگ وزیر خارجه وقت امریکا طی مصاحبه‌ای مطبوعاتی «استراتژی بین‌المللی» امریکا را معطوف به حل 3 بحران بین‌المللی اعلام کرد؛

نخست حل «بحران جنگ ایران و عراق».هیگ اعلام کرد اکنون ایران، ارتش عراق را از شهرهای اشغالی خود از جمله بندر خرمشهر به بیرون رانده و قادر به ورود به خاک عراق می‌باشد و دولت پرزیدنت «صدام حسین» به عنوان دوست ما در خاورمیانه در خطر تهاجم امواج انسانی نیروهای «آیت‌الله خمینی» هستند و این بحران باید هرچه زودتر به نفع ما پایان پذیرد.

بحران دوم، ا حتمال شکل‌گیری یک جریان مکنده جدید بین‌المللی که موجبات اتحاد کشورهای منطقه خلیج فارس و خاورمیانه را در جهتی مذهبی فراهم آورده و امنیت ملی ایالات متحده امریکا را به خطر بیاندازد؛

و بحران سوم، مشکل حضور نیروهای سازمان ملل در جنوب لبنان و تداوم جنگ 7 ساله داخلی در لبنان که فجایع عظیم انسانی را ایجاد کرده که دولت ایالت متحده، تمام توان خود را برای اتمام این بحران به کار خواهد بست. (منبع ش 3، ص 133-132)

در واکنشی کم‌سابقه نسبت به این سخنان هیگ، «اسحاق شامیر» وزیر خارجه کابینه بگین، از طریق سفیر حکومت صیهونیستی در واشنگتن یادداشت اعتراض‌آمیز دولت صهیونیستی را به وزارت خارجه امریکا تحویل می دهد. مهمترین بخش پیام مزبور این است که چرا اسرار و اهداف نظامی دولت اسرائیل در تریبون‌های عمومی آن هم از طریق شخص وزیر خارجه ایالات متحده امریکا فاش می‌شود؟ (همان ص 133)

آنچه از زبان هیگ خارج شد، در کنار فتح بزرگ خرمشهر و شکسته شدن کمر ارتش عراق و دژهای حزب بعث در برابر امواج نورانی انقلاب خمینی به خوبی روشنگر آن بود که در حقیقت تهاجم اسرائیل به لبنان در پی چه بود و چه هدفی را دنبال می‌کرد؟

اما بهانه این تهاجم که از مدت‌ها پیش برنامه‌ریزی آن آغاز شده بود، در نیمه شب پنجشنبه 13 خرداد ماه 1361 (3 ژوئن 1982) فراهم آمد، آن هنگام که «شلوموآرگوف» سفیر تل آویو در لندن، در خارج از هتل «دورچستر» لندن با گلوله‌های نیروهای گروه «ابونضال» به زمین دوخته شد.

ابونضال (صبری البنا) عضو پیشین سازمان آزادیبخش فلسطین، یکی از تندروترین و افراطی‌ترین عناصر این سازمان به شمار می‌آمد که از سوی دولت بعث عراق حمایت می‌شد و نیز به دلیل مخالفت با رهبری عرفات از این سازمان انشعاب کرد و با تأسیس «سازمان اقدام انقلابی» بیش از پیش خود را به رژیم بعث عراق نزدیک ساخت. از همان نخستین ساعات حمله این گروه به سفیر اسرائیل در لندن، اینگونه به نظر می‌رسید که این ترور دقیقاً به خاطر ایجاد انگیزه‌ای برای حمله ارتش اسرائیل علیه نیروها و پایگاه‌های عرفات در لبنان طراحی شده بود. نام یاسر عرفات و دیگر رهبران ساف همواره در لیست ترور گروه ابونضال قرار داشت و این در حالی بود که روابط این گروه با ساف به حدی خصمانه بود که حکم قتل ابونضال نیز از سوی عرفات صادر شده بود. از دیگرسو تحلیل‌گران بر این باور بودند که این ترور نمی‌توانسته است بدون سرانگشت اشاره رژیم بعث صدام حسین به گروه ابونضال انجام پذیرد.

مناخیم بگین بی‌آنکه به انکار دخالت عرفات در این اقدام و محکوم کردن آن از سوی عرفات اهمیت دهد، فردای حادثه، کابینه امنیتی- سیاسی تل آویو را به جلسه‌ای اضطراری فراخوانده و تصمیمی را که از قبل اتخاذ شده و تنها به دنبال بهانه‌ای بود تا آ ن را رسماً اعلان نماید، پس از پایان جلسه‌ اعلام کرد: «حمله به لبنان».

تو گویی همه چیز بر اساس سناریویی از قبل نوشته شده پیش می‌رفت، سناریویی با مشارکت امریکا، اسرائیل، رژیم بعث عراق، دولت‌های مرتجع عرب و نیز کشورهای اروپایی. چنانچه 9 ماه بعد، روزنامه «گاردین چاپ لندن روز دوشنبه 7 مارس 1983 چنین نوشت: «دولت عراق قصد داشت تا تجاوز لبنان را به جلو بیندازد و به این وسیله به تحریک اسرائیل بپردازد و به نام «وحدت اعراب در مقابل دولت صهیونیستی» بهانه ای جهت قطع جنگ با ایران قرار دهد...» گاردین همچنین تأکید کرد: «نائو روزان رئیس گروه تروریستی، سرهنگ سازمان استخبارات (اطلاعات) عراق می‌باشد ولی در اعترافات خود اظهار داشته است که واحد گروه تروریستی ابونضال را که مأموریت ترور سفیر اسرائیل را بر عهده داشت، رهبری می‌کرده است و همواره مراقب اعمال گروه ابونضال بوده تا با خواسته‌ها و اهداف رژیم صدام همخوانی‌ داشته باشد». (منبع ش 4 ص 23)

ارتش صیهونیستی توانست در مدت یک هفته در 4 محور عملیاتی به بیروت رسیده و آن را به محاصره کامل خود در آورد. محور غربی شامل یک لشکر به فرماندهی ژنرال «استحاق مردخای»، محور مرکزی شامل یک لشکر به فرماندهی ژنرال «آویگدور کالاهانی»، محور دوم مرکزی شامل یک لشکر به فرماندهی ژنرال «مناخیم اینان» و محور شرقی شامل 2 لشکر به فرماندهی ژنرال «آویگدور بن گال»، به انضمام یک محور دریایی به فرماندهی ژنرال «عاموس یارون». سرانجام ژنرال آریل شارون با تانک‌هایش به بیروت رسید و وارد دفتر کار فرمانده ژاندارمری لبنان در سرای قدیمی واقع در نزدیکی کاخ ریاست جمهوری در «بعبدا» پایتخت قدیمی جبل لبنان در حومه بیروت شد. (منبع 4 ص 32)

در این میان تنها بیروت غربی (منطقه سلمان نشین) خاصه جنوب بیروت یعنی منطقه «ضاحیه» (منطقه شیعه نشین بیروت) بود که در مقابل ارتش صهیونیستی سنگرهای مقاومت را برپا کرده بود. بیشترین مقاومت‌ در محله «خلده» در ضاحیه صورت گرفت، یک ماه پس از محاصره بیروت، مقاومت ضامیه خاصه «خلده» هنوز ارتش اسرائیل را زمین‌گیر ساخته بود و جلوی پیشروی و تصرف کامل بیروت را گرفته بود. فرماندهی این نیروها بر عهده جوانی 26 ساله به نام «سید عباس موسوی» بود.

آنچه در این میان شگفت‌آوربود، سکوت معنادار کشورهای عربی در برابر تجاوز اسرائیل به لبنان بود. در توضیح این مهم باید متذکر شد که درجهت فراهم شدن امکان هجوم غافلگیرانه به لبنان، «مناخیم بگین» در یک پیمان به کلی محرمانه، از «حسنی مبارک» رئیس‌جمهور مصر تعهد گرفت که در صورت جابجایی 3 لشکر زرهی ارتش صهیونیستی در صحرای سینا به شمال فلسطین جهت حمله به لبنان، جمهوری عربی مصر، هیچ‌گونه تحرک نظامی حتی در حد شلیک یک گلوله انجام ندهد.

هیئت اعزامی جمهوری اسلامی ایران که در روز یکشنبه 16 خرداد 61 (یک روز پس از تهاجم) به سوریه اعزام شده بود، (منبع ش ل ص 132) پس از بررسی اوضاع و شرایط جبل سوریه و لبنان در جلسه مربوطه شورای عالی دفاع که در دفاتر امام(ره) در پنجشنبه 20 خرداد 61 تشکیل شد، گزارش نهایی خود را ارائه داد و اعلام کرد که: «اسرائیل بر اکثر نقاط جنوب لبنان مسلط شده است و سوریه نمی‌تواند وارد جنگ شود».(همان ص 136)

پس از این گزارش بود که شورای عالی دفاع تصمیم به کمک به جبهه لبنان (همان ص 136) آن هم در قالب اعزام نیرو به جبهه لبنان و سوریه گرفت. به این ترتیب، شورای عالی دفاع با تأیید امام تصمیم به اعزام نیروی نظامی به جبهه سوریه و لبنان را اتخاذ کرد و اولین گروه از نیروهای اعزامی در 21 خزداد 61 اعزام شدند و اولین هواپیمای کمک عازم سوریه شد. (منبع ش 5 ص 138)

 

در این زمان بود که وضعیت جبهه سوریه- لبنان چند شاخصه کلی را به نمایش می‌گذارد:

1-پی بردن رهبری نظام جمهوری اسلامی ایران به نیت اسرائیل از حمله به لبنان. در واقع هدف اصلی از این اقدام دور کردن ذهن تهران از جبهه‌های جنگ و مشغول داشتن آن به جبهه لبنان بوده است.

2-گرفتن زمان و فرصت مناسب برای بازسازی ارتش بعث عراق که در فتح خرمشهر به کلی نابود شده بود. در این فرصت، دول عربی با طرح مبهم مباحثی چون آتش‌بس و پرداخت غرامت در کنار جنگ لبنان به دنبال اخذ فرصت بودند تا تمام حامیان رژیم بعث دیگربار ماشین جنگی عراق را که در فتح خرمشهر منهدم شده بود، از نو بازسازی نمایند آن هم با حضور مستقیم کارشناسان نظامی از اتحاد جماهیر شوروی گرفته تا امریکا، فرانسه،‌ انگلیس و...

3-عدم وجود اراده به جنگ در دولت سوریه و بازی سیاسی با تهران بر سر نیروهای اعزامی و عدم همکاری با این نیروها، از جمله عدم در اختیار گذاردن سلاح در دسترس آن‌ها.

4-بسته شدن دالان هوایی ترکیه بر روی پروازهای نظامی تهران و از بین رفتن امکان ارسال نیرو و تجهیزات.

این همه موجب شد تا حضرت امام در جلسه با حضور رئیس‌جمهور (آیت‌الله خامنه‌ای) و رئیس مجلس (هاشمی رفسنجانی) اعلام کند که: «با حضور ما در آن جبهه با شرایط موجود مخالفت دارند و معتقدند که عرب‌ها جنگ جدی نخواهند کرد و درگیری بیشتر ما باعث می‌شود که در جبهه جنگ با عراق دچار وقفه می‌شویم و در آنجا هم به جایی نرسیم». (منبع ش1، ص159) و در نهایت ایشان با این امر موافقت کردند که «اگر به طور جدی از طرف سوریه جنگ شد، شرکت کنیم.» (همان ص 159).

حضرت امام(ره) در بیاناتی راهبردی در روز 30 خرداد 1361 در جمع گروه کثیری از علما و ائمه جمعه پرده از طرح شیطانی دشمن برداشته و چنین فرمودند: «... امریکا می‌دانست که ما و ملت ما نسبت به لبنان حساسیت داریم و نسبت به اسرائیل هم از آن طرف حساسیت داریم. این دام را امریکا درست کرد، یعنی آن نوکر خودش را فرستاد به اینکه حمله کند به لبنان و آن همه خسارت وارد کند و آن همه جنایات. و ما می‌دانیم که اگر میلیون‌ها جمعیت از بین بروند و یک مطلبی برای امریکا حاصل بشود و یک نفعی برسد، می‌گوید همه بروند از بین. این را ما از ابر قدرت‌ها شناخته‌ایم. آنها در فکر این نیستند که در لبنان به زن و بچه مردم و به بلاد و این مستمندان و بیچارگان چه می‌گذرد، آنها دنبال این هستند که «صدام» را در این طرف سر جای خودش نگه دارند و ایران را که از نظر آنها خیلی اهمیتش بیشتر از لبنان و جاهای دیگر است، برای آنها محفوظ بماند. این نقشه این است که «بگین» را وادار کند به اینکه تو حمله کن به لبنان، لبنان که تو حمله کردی، ایران حساسیت نسبت به او دارد و همه قوایش را متمرکز می‌کند در اینکه تو را از بین ببرد و اگر ایران از جنگ عراق غافل بماند، عراق کار خودش را انجام می‌دهد و ایران در اینجا هم نمی‌تواند کاری بکند نقشه این است».

حضرت امام(ره) با فراست و زیرکی خویش با طرح استراتژی «راه قدس از کربلا می‌گذرد» با تأکید بر اولویت جبهه جنگ با عراق و مقدم داشتن آن و درک این مهم که ایران توان جنگ هم زمان در 2 جبهه را ندارد، دستور بازگشت نیروهای بلاتکلیف از سوریه را صادر فرمودند.

اسارت

با توجه به فرمان امام(ره) مبنی بر بازگشت نیروها از سوریه به ایران، عده زیادی از نیروهای اعزامی به ایران بازگشتند و تعداد کمی از آنها همانجا ماندند تا تکلیف نهایی مشخص شود.

مقارن همین ایام خبر رسید که فالانژها و اسرائیلی‌ها سفارت جمهوری اسلامی ایران در بیرون را محاصره کرده‌اند. این را همه می‌دانستند که در صورت تصرف سفارت ایران، تمامی اسناد محرمانه فاش خواهد شد.

صبح روز 14 تیر 1361، سیدمحسن موسوی کاردار سفارت ایران در لبنان به محل استقرار قوای محمد رسول‌الله(ص) در پادگان زبدانی آمد و خواستار ملاقات فوری با فرمانده نیروهای اعزامی شد. موسوی تمام ماجرا را برای احمد تعریف کرد و احمد بلافاصله آماده رفتن شد، گروهی از نیروها از او خواستند تا این مأموریت را به آنها واگذارد اما احمد با لحنی ملایم گفت: «نه برادرها! خودم باید بروم، شماها آماده باشید که هر چه زودتر برگردید تهران».

حاج احمد متوسلیان به همراه «سید محسن موسوی»، «کاظم اخوان» و «تقی رستگار»، با ماشین پلاک سیاسی سفارت و اکیپ‌های حفاظت دیپلماتیک ژاندارمری لبنان عازم بیروت شدند. در فاصله 20 کیلومتری بیروت، اتومبیل آن‌ها درمنطقه معروف به «حاجز برباره» توسط یک پست ایست- بازرسی متوقف شد. نیروهای شبه نظامی «فالانژ» به ریاست «ایلی جبیقه» و فرماندهی نظامی «سمیر جعجع» (فرمانده نیروهای موسوم به «قوات لبنان») چند روز قبل پاسگاه حاجز برباره را برپا کرده بودند. آنها ماشین سفارت را متوقف ساخته و بدین ترتیب حاج احمد متوسلیان و 3 تن از همراهانش در ساعت 12 ظهر روز 14 تیر 1361 به اسارت فالانژیست‌های لبنان در آمدند.

آنگاه «جورج سوری» از اعضای فالانژها، خودروی دیپلمات های ایرانی را برای صحنه سازی پس از گروگان‌گیری، از محل حاجزبرباره به شهربندری طرابلس درشمال لبنان منتقل و در یکی از خیابانهای طرابلس آن را رها کرد.

امروز پس از گذشت 26 سال از آن واقعه تلخ و سپری شدن بیش از 9490 روز، تقدیری جز نامعلومی سرنوشت برای احمد و یارانش رقم نخورده است. اگر چه مسئولیت مستقیم این جنایت بر دوش رژیم صهیونیستی است و این رژیم باید پاسخگو باشد اما از اهمال، سستی و بی‌توجهی مسئولین سیاسی و دیپلماتیک جمهوری اسلامی ایران، به‌ویژه دستگاه دیپلماسی کشور (وزارت خارجه) نباید چشم پوشی کرد.

احمد، مؤسس حزب‌الله لبنان

هرچند نیروهای اعزامی به لبنان و سوریه نتوانستند در هیچ عملیات نظامی مستقیماً بر ضد اسرائیل وارد عمل شوند اما همین حضور مغفول آنها باعث شکل‌گیری هسته‌های مقاومت حزب در لبنان گردید.

فرمانده وقت سپاه پاسداران محسن رضایی در این باره می‌گوید: «... خب حاج احمد و سایر دوستان ما که در قالب قوای محمدرسول‌الله(ص) به سوریه و لبنان رفته بودند، فعالیت‌هایی را هم انجام دادند که مهمترین آنها پایه‌‌گذاری تشکیلات مقاومت اسلامی در لبنان بود یعنی در حقیقت مقاومت اسلامی لبنان از طریق تأثیر معنوی و مادی حضور برادران تیپ 27 شکل گرفت منتهی ما خود این تیپ را نتوانستیم به‌صورت منظم به‌کار بگیریم».

مهم ترین و اساسی ترین اقدام حاج احمد متوسلیان در اعزام به جبهه لبنان و سوریه تأسیس و پایه گذاری «جنبش انقلابی حزب الله لبنان» است. راوی این روایت جذاب و دلکش معاون وقت حاج احمد در نیروهای اعزامی به لبنان است. این روایت بسیار طولانی است اما مختصر آنکه:

«حاج احمد متوسلیان از هنگام قدم نهادن به خاک سوریه تا هنگام اسارت، با سران گروه‌های انقلابی شیعه لبنانی، 2 جلسه راهبردی برگزار کرد. این جلسات با پیشنهاد وی و هماهنگی و مشارکت این گروهها برگزار شد. در جلسه نخست، حاج احمد پیشنهاد متحد شدن این گروه‌ها و تأسیس تشکیلات واحدی را به‌منظور مبارزه با اشغالگران صهیونیست و با محوریت تفکر انقلاب اسلامی و رهبری امام خمینی(ره) مطرح کرد و در ضمن به آنان یشنهاد کرد تا فعالیت‌ها و اقدامات خود را با همکاری نیروهای اعزامی محمد رسول الله(ص) هر جه سریعتر آغاز نمایند.

جلسه دوم در شهر بعلبک لبنان و در یکی از خانه های سفارت ایران در آن شهر و با حضور سران گروه‌های مبارز شیعه برگزار شد. از آنجا که نیروهای اعزامی و همچنین حاج احمد، شناختی بر این گروه‌ها نداشتند، «سید حسین موسوی» معروف به «ابوهشام»، مؤسس و رهبر گروه «امل اسلامی»(انشعابی از امل به رهبری «نبیه بری») وظیفه معرفی، آشناسازی و نیز فراخوانی سران این گروهها را در این جلسات بر عهده داشت.

جلسه دوم درست چند روز پیش از اسارت حاج احمد، با حضور بزرگانی چون شهید «سید عباس موسوی»، «شیخ صبحی طفیلی»، «سید حسین موسوی»، «شیخ محمد یزبک» و دیگر رهبران شیعه صور و صیدا برگزار شد. دراین جلسه، علاوه بر حاج احمد، «حاج ابراهیم همت»، «شهید اکبر حاجی پور»، معاون حاج احمد در نیروهای اعزامی سپاه پاسداران به لبنان و همچنین چند تن از مسئولین سفارت ایران در لبنان حضور داشتند.

در این جلسه، حاج احمد با تأکید بر وحدت فرماندهی و رویه گروه‌های مبارز شیعه لبنانی در مبارزه با اسرائیل مسئله جدیدی را طرح کرد. وی پیشنهاد داد تا این گروه‌ها، تشکیلات انقلابی و مقاومت تازه تأسیس خود را «حزب الله» بنامند. وی این مسئله را چندین بار و با تأکید فراوان مطرح کرد و از آنجا که سران این گروه‌ها، حاج احمد و نیروهای اعزامی سپاه پاسداران به لبنان را نماینده امام(ره) می دانستند لذا رابطه ولایی بین حاج احمد و خود می دیدند. بر همین اساس، نه تنها با طرح حاج احمد مخالفت نکرده، بلکه در همان جلسه آن را با آغوش باز پذیرفتند و همگی متفق القول بر آن صحه نهادند و به عنوان صورت جلسه آن را نوشته و امضاء کردند. و اینگونه بود که «حزب الله لبنان» متولد شد.»

به‌راستی چه کسی فکر می کرد که نهال نورس و کوچک حزب الله لبنان که آن روز در آن جلسه در شهر بعلبک به دست پر اخلاص وپرتوان حاج احمد کاشته شد، امروزه به سرو تناور و تنومند حزب الله لبنان به رهبری خلف صالح حاج احمد متوسلیان و سید عباس موسوی تبدیل شود. حزب الله لبنان امروز تأویل همان «شجره طیبه»ای است که قرآن درباره‌اش فرموده است «واصلها ثابت و فرعها فی السماء». همان جنود حقی که پشت ارتش چهارم جهان را در جنگ 33روزه به خاک مالید و هیمنه دجال صفت آن را در هم کوبید تا دیگر بار مصداق این آیه شریفه باشد که «کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة باذن الله».

شجره ای که درست به فاصله 2 سال پس از آن جلسه پربرکت، عرصه را آن همه بر فرزندان غاصب و صهیونیست آل یهودا تنگ کرد که برای شناخت این دشمن جدید و پیچیده از نظر آن‌ها، مجبور شدند اولین «کنفرانس شیعه شناسی» را در سال 1984 در دانشگاه تل‌آویو و با حضور 400 تن از برجسته ترین شیعه شناسان و اسلام شناسان اسرائیل و غرب برگزار کنند.

سلام و درود خدا بر احمد متوسلیان و 3 یار در بندش، "بنی‌مسجون" حضرت روح الله(س). سلام بر او که هماره سپاه محمد رسول الله(ص) را فرمانده است. آری حاج احمد برای ما همیشه فرمانده است. فرمانده سپاه محمد رسول الله(ص) و فرمانده و علمدار رشید «حزب الله». سلام بر او و سلام بر رزمندگان حزب الله. سلام خدا بر او آن هنگام که به‌دنیا آمد، و آنگاه که از این دنیا می‌رود و آن هنگام که در روز رستاخیز بر می‌خیزد. ما چشم به راه دیدن روی «شمشیر خمینی(ره)» در سپاه مهدی موعود(عج) و در روز موعودیم.

منابع:

1.همپای صاعقه. گلعلی بابایی و حسین بهزاد

2.در انتهای افق. حسین بهزاد

3.چهل و شش یادداشت. رضا گلپور

4.پاره های پولاد. حمید داوودآبادی

5.پس از بحران. اکبر هاشمی رفسنجانی، خاطرات سال 1361


کلمات کلیدی :